احساس تاسف چه هنگامی رخ می دهد؟
احساس تاسف هنگامی به شما دست می دهد که شاهد بدبختی و یا رنج کسی که بدتر از شما است باشید.
تاسف یک احساس بد شما است در مورد شخص دیگر، زیرا او در وضعیت تاسف بار یا حداقل در شرایطی است که بدتر از وضعیت خود شماست. بدبختی فرد دیگر میتواند فیزیکی باشد (مثلا یک توله سگ با پای آسیب دیده) مالی باشد (مثلا یک همکار که به تازگی شغل خود را از دست داده است) یا مرتبط با موفقیت باشد (یک ورزشکار که مهمترین بازی را در زندگی اش از دست داده است). یک ضرورت برای تاسف این است که شخص به نوعی بر مقدار بدبختی شخص تاکید می کند و احساس می کند که این شخص شایستگی این بدبختی را نداشته است. این موجب می شود که تاسف یک نیروی مهم در رفتارهای نوع دوستانه بوجود آورد، مانند کمک های خیریه و کارهای داوطلبانه.
اما احساس می تواند منجر به این تفکر نیز شود که در جهان چیزهای زیادی برای رنج بردن برای تغییر یک نفر وجود دارد. در نتیجه تاسف خوردن بی اثر است و در نتیجه منجر به عدم عملکرد می شود. ثانیا، تاسف می تواند ته صدایی منفی داشته باشد. زیرا درگیر احساسات نا آشکاری از برتری است: اگر من برای شما تاسف بخورم، بدان معنی است که من فکر می کنم شما بدتر از من هستید. بنابراین من بهتر از شما هستم. این هوای برتری، دلایلی است که بعضی از مردم هرگز نمیخواهند مورد تاسف واقع شوند.
عامل اول:
یک عامل مهم در این احساس، میزان بدبختی است که شما در فرد مبتلا دیده اید و به خاطر آن احساس تاسف می کنید. این بدبختی مطلق نیست، بلکه بسته به شخص مبتلا، متفاوت است. بنابراین میزان تاسف نیز متفاوت است: برای یک فرد معمولی، شکسته شدن یکی از دستهایش فاجعه نیست. اما ممکن است برای یک نوازنده حرفه ای پیانو فاجعه باشد که میزانش برای شخص دوم بیشتر است.
عامل دوم:
فاکتور دوم، “نزدیک بودن روانی” بین ناراحتی و دلسوزی است. نزدیک بودن روانی بستگی به رابطه شما با فرد (شما با پدر خود احساس رابطه نزدیک تری نسبت به همسایه تان دارید)، نزدیکی (شما احساس نزدیکی بیشتری به همسایه تان نسبت به یک فرد در یک کشور دیگر دارید) و شباهت در پس زمینه (شما به طور کلی احساس می کنید که به کسی که برای مثال دارای همان درآمد یا شغلی است که شما دارید، نزدیکتر هستید) دارد و به همین نسبت تاسف کمتر یا بیشتری احساس می کنید.
عامل سوم:
فاکتور سوم این است اگر شما فکر کنید که آنها شایسته این همه بدبختی نباشند، احتمالا احساس تاسف بیشتر می کنید. این بستگی به این دارد که شما چقدر یک شخص را دوست دارید. متاسف بودن برای یک مقدس بدبخت، آسان تر است از متاسف بودن برای یک احمق بدبخت. و نیز بستگی دارد به این که تا چه حد احساس می کنید که او مسئول وضعیت خودش است. شما احساس تاسف بیشتری می کنید برای کسی که خانه خود را در طوفان از دست داده نسبت به کسی که خانه خود را از طریق بدهی های قمار از دست داده است.
در نهایت، این که آیا شما احساس تاسف و همدردی می کنید یا نه، ممکن است به جهان بینی شما وابسته باشد. برخی از مردم معتقدند که شانس نابینا و تصادفی است و در نتیجه احساس تاسف بیشتری دارند نسبت به افرادی که بر این باورند که هر کس مسئولیت سرنوشت خود را دارد.
مقایسه با احساسات دیگر
تاسف و غمگینی
این دو احساس هر دو احساساتی در مورد چیزهای بد که قبلا اتفاق افتاده اند بوده و ممکن است از نظر تجربی احساساتی کاملا مشابه باشند. واضح ترین تفاوت این است که تاسف همیشه در مورد چیزهای بدی است که برای شخص دیگری اتفاق افتاده است، در حالی که غم و اندوه در مورد بدبختی شما است. تفاوت دوم این است که غمگینی در مورد از دست دادن چیزی مهم است، در حالی که احساس دوم در مورد وضعیت کلی کسی است. بنابراین در مقایسه با غم و اندوه، یک قضاوت کلی تر در مورد یک شخص است. این بدان معنی است که کسی که خود را “از راه دور” می بیند و قضاوت می کند که او بدبخت است، تاسف برای خود را کمتر از غمگینی و اندوه تجربه خواهد کرد.
تاسف و گناه
این دو احساس هر دو واکنش به بدبختی دیگران هستند. مانند کسی که در معرض درد است یا مشکلات مالی دارد. با این حال، رابطه ای که شما با این بدبختی دارید، بین این دو احساس بسیار متفاوت است: اگر شما گناه را تجربه می کنید، شما به نحوی احساس می کنید که مسئول بدبختی هستید، که در مورد تاسف تجربه نمی شود. به طور مثال اگر کسی بیان کند که به خاطر ضرر شخص دیگری احساس تاسف دارد، و فرد دیگر پاسخ دهد که تقصیر او نبوده است، ممکن است اشتباه بین این دو احساس مشاهده شود. شخص اول به سادگی آن را به مثابه بیان همدردی معنا می کند. اما شخص دوم به اشتباه آن را برای بیان گناه توصیف می کند.
تاسف و نگرانی
اشتراک این دو احساس در این است که هر دو احساساتی هستند که می توانند نسبت به دیگران ابراز شوند (همیشه، در مورد تاسف و اغلب، در مورد نگرانی). تفاوت این است که نگرانی نسبت به حوادثی است که تاکنون رخ نداده اند (یا حداقل در مورد آن هنوز نگرانی بوجود نیامده)، اما شما نگران هستید که ممکن است رخ دهند. در مورد دیگر، شما قبلا می دانستید که چیز بدی برای آنها اتفاق افتاده است.