احساس دل شکستگی چه هنگامی رخ می دهد؟
احساس دل شکستگی هنگامی روی می دهد که متوجه می شوید چیزی که امیدوار کننده بود، اتفاق نیفتاده است.
زمانی که اتفاقی می افتد که امید و هدف شما را برای چیزی که می خواستید را از بین می برد، احساس دل شکستگی می کنید. این “چیزی که می خواستید” می تواند یک شی (به عنوان مثال یک کودک امیدوار باشد که یک اسباب بازی خاص را برای روز تولدش به دست بیاورد و اگر به دست نیاورد احساس دل شکستگی می کند)، یک فعالیت (به عنوان مثال، رفتن برای پیاده روی که اگر انجام نشود احساس دل شکستگی می کنید)، یک رویداد (به عنوان مثال تیم شما برنده مسابقه شود و اگر برنده نشود شما احساس دل شکستگی می کنید) و غیره.
عوامل تعیین کننده شدت این احساس:
چندین عامل تعیین می کنند که دل شکستگی تجربه شده تا چه حد شدید است. اول از همه، شدت این احساس به این بستگی دارد که چیز یا رویدادی که خواستار آن هستید چقدر برای شما اهمیت دارد. این که پیشخدمت به شما می گوید که دیگر دسر دلخواه تان را سرو نمی کنند دل شکستگی می آورد، اما نه به اندازه ای که با شنیدن این خبر که برای شغل رویایی خود استخدام نشده اید.
ثانیا، این بستگی به مدت زمانی دارد که امیدوار بوده اید برای رخ دادن آن اتفاق خوب: شما از طرد شدن توسط شخصی که به مدت سالها او را دوست داشته اید احساس دل شکستگی بیشتری دارید نسبت به شخصی که فقط به مدت یک هفته او را دوست داشته اید.
سوم اینکه شما می توانید سطوح مختلف آن را با توجه به اینکه نتیجه چقدر قطعی چیست، احساس کنید. اگر امیدوار باشید که توسط یک دانشکده معتبر ثبت نام شوید اما رد می شوید، وقتی که شما فقط یک شانس داشته اید، بیشتر احساس دل شکستگی می کنید، نسبت به این که بتوانید سال آینده شانس خود را دوباره امتحان کنید.
مقایسه با احساسات دیگر
دل شکستگی و پشیمانی
این دو را شما زمانی احساس می کنید که چیزها به همان شیوه ای که شما می خواهید، انجام نمی شوند. به عنوان مثال، هنگامی که شما در یک شرکت که ورشکست شده است، مقداری پول سرمایه گذاری کرده اید، ممکن است از تصمیم خود هم پشیمان شوید و هم از نتیجه دل شکسته شوید. با این حال، بین دل شکستگی و پشیمانی تفاوت بسیاری نیز وجود دارد. اول از همه، پشیمانی همیشه با عملکرد (عدم عملکرد) خود شما در ارتباط است، در حالی که دل شکستگی می تواند خارج از عملکرد شما نیز باشد. مثل زمانی که دوست شما یک قرار شام را لغو می کند. اما نمی توانید در این مورد احساس پشیمانی کنید. ثانیا، در پشیمانی شما تمایل شدید دارید که اقدام خود را لغو کنید، دقیقا به این دلیل که شما (تا حدی) مسئول آن چیزی هستید که پس از آن اقدام اتفاق افتاده است.
در دل شکستگی شما در مورد آنچه که اتفاق افتاده است کمتر دخالت داشته اید، بنابراین شما تمایل بیشتری به انجام ندادن کاری یا دور شدن از وضعیت دارید.
دل شکستگی و نارضایتی
هنگامی که شما از یک نتیجه یا یک وضعیت ناراضی هستید، ممکن است احساس دل شکستگی یا نارضایتی کنید. تفاوت مهم بین این دو، میزان کنترلی است که شما احساس میکنید بر روی وضعیت غیرفعال قرار دارید. احساس دل شکستگی دلالت بر این دارد که شما احساس می کنید که نمی توانید (در حال حاضر) تغییر زیادی در مورد آن انجام دهید و شما مجبور هستید خودتان را با شرایط تطبیق دهید (که آن را به غم نزدیک تر می کند). اما اگر شما ناراضی باشید، احساس می کنید که مقداری کنترل یا نفوذ در شرایط غیرفعال دارید و می خواهید شرایط را تغییر دهید (که نارضایتی را به دل شکستگی یا ناراحتی نزدیک تر می کند).
به عنوان مثال، اگر در یک هتل، یک اتاق با یک تخت خواب ناصاف و بدون حمام گرم گرفته باشید، ممکن است احساس نارضایتی کرده و درخواست یک اتاق بهتر کنید. با این حال، اگر این اتاق در واقع آخرین اتاق موجود در هتل در آن شهر باشد، به جای آن ممکن است دل شکسته شوید، زیرا کار خیلی زیادی از دست شما بر نمی آید که در مورد آن انجام دهید. یکی دیگر از تفاوت های دو احسا این است که نارضایتی دلالت می کند بر این که شما احساس می کنید که نتیجه مطلوب حق شما است، در حالی که در دل شکستگی شما صرفا به آن نتیجه مطلوب امیدوار بوده اید.
دل شکستگی و غمگینی
اشتراک این دو احساس در این است که هر دو در هنگامی که شما چیزی را از دست می دهید، برانگیخته می شوند و شما کنترل بسیار کمی در مورد وضعیت دارید. با این حال، غمگینی به از دست دادن چیزهایی است که فرد قبلا داشته یا نگهداری کرده است دلالت می کند؛ مانند یک جسم گرانبها، یک شغل خوب یا رابطه معنی دار. در حالی که دل شکستگی از دست دادن وعده یا امید به چیزی خوب است؛ مانند انتظار گرفتن یک ترفیع شغلی یا وعده اولین قرار عاشقانه. بنابراین، منطقی به نظر می رسد که بگوییم شخص از اینکه ترفیعی را که می خواست نگرفته است، دل شکسته شده است، اما عجیب است که بگوییم شخص از این که ناگهان کار خود را از دست داده، دل شکسته شده است.
دل شکستگی و شوک
این دو احساس هر دو می تواند در لحظه ای رخ دهد که شما متوجه شوید که اتفاق بدی افتاده است، مثلا هنگامی که متوجه شوید که ارتقاء مورد نظر خود را دریافت نمی کنید. تفاوت مهم این است که این اتفاق بد، چقدر غیر منتظره باشد. اگر مطمئن بودید که ارتقا حق شماست، پس دانستن این که شما آن را دریافت نکرده اید، شما را شوکه خواهد کرد. اما اگر شما صرفا امیدوار بودید یا نیمی از این انتظار را داشتید که ارتقاء به شما برسد، در این هنگام شما دل شکسته خواهید شد. علاوه بر این، احساس شوک ممکن است زمانی که اتفاق غیر منتظره ای می افتد که به انتظارات یا امیدهای خاصی مرتبط نیست نیز دست بدهد. به عنوان مثال، شاهد یک تصادف اتومبیل بودن می تواند احساس شوک ایجاد کند، اما نه احساس دل شکستگی، زیرا شما انتظارات خاصی در مورد این رویداد نداشتید.